سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستانهای امید (قاصدک)

 

همه خاطره های مردم چین از روز دوازدهم مه 2008 (23 اردیبهشت 87) تیره است اما آنان دیگر نمی خواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند.

زلزله زدگان فقط می خواهند لحظه های جاودان را به یاد بیاورند.نام های قهرمانان بی نشان ، معمولی هستند اما یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند. زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه سی چوان خیلی ها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسه هایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است.


ارسال شده در توسط امید احدی

داستان واقعی از زبان معلم یک دانش آموز:

مسلما این موضوع انشاء برای هزارمین بار تکرار شده ، فقط برای اینکه تغییری ایجاد بشود موضوع را این جوری پای تخته نوشتم " می خواهید در آینده چه کاره بشوید . الگوی شما چه کسی است ؟ " و برایشان توضیح دادم الگو یعنی اینکه چه کسی باعث شده شما تصمیم بگیرید این شغل را انتخاب کنید .

انشاء ها هم تقریبا همان هایی هستند که هزار ها بار تکرار شده اند، با این تفاوت که چند تا شغل جدید به آن ها اضافه شده که بطور مثال میتوان این رشته ها را نامبرد:

ارسال شده در توسط امید احدی

گویند که در ازمنه ای نه چندان قدیم روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتر از جون ! مرا دریاب که الان در حال مردنم.

پس مادر آنچنان که رسم مادران است به سینه بکوفت که: چه شده ای گل پسرکم!

پسر نگاهی به مادر بکرد و گفت: که اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم که امروز در محله مان چشمم برای اولین بار به این دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان! پس اینک از تو مادر بزرگوار خواهم که به خانه آنها روی و او را به نکاح (عقد) من در آری که دیگر تاب دوری او را بیش از این درمن نیست!!!


ارسال شده در توسط امید احدی

مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد. خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت .

این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان، به راه خود ادامه می دادند.

دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود. شلواری هم که تن دخترک بود، همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند. به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده.

دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد.... سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت:

” بفرمایید؟” .

مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت. پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت:

” خوشحال میشم تا جایی برسونمتون”.


ارسال شده در توسط امید احدی

یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ""شجاعت یعنی چه؟""

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ""شجاعت یعنی این"" و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود !

 

ارسال شده در توسط امید احدی

جوانی مفلس و بی پول از شدت نداری و فقر دست به دعا می برد و از خداوند تقاضای ثروت می کند. در خواب هاتف غیبی خبر از نقشه گنجی می دهد و خداوند به او می گوید این گنج از آن تست حتی اگر دیگران از این نقشه گنج با خبر شوند.
جوان بعد از دیدن این خواب آن چنان خوشحال شد که در پوست خود نمی گنجید، با شادی و شعف به دنبال نقشه رفت و آن را پیدا کرد. در آن نقشه گفته شده بود که در جایی خاص رو به قبله، تیری در کمان بگذار و هر جا تیر افتاد آنجا را حفر کن و گنج خویش را بردار!

ارسال شده در توسط امید احدی

روز معلم نزدیک بود و من و بچه ها می خواستیم به تلافی همه شرارت ها و اذیت هایی که به سر معلممون درآورده بودیم، یه جشن بزرگ واسه آقا معلم بگیریم.

آقا معلم خیلی خوب و مهربون و صبوره، وقتی اذیتش می کنیم هیچی بهمون نمی گه.

مثلا اون روزایی که زیر صندلیش بمب بودار میذاشتیم، یا به جای برف شادی، کف می ریختیم رو سرش یا صندلیشو شل می کردیم، فقط نگاهمون می کرد و با یک لبخند جوابمون رو می داد.


ارسال شده در توسط امید احدی

 


در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود.


کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند. استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند.


ارسال شده در توسط امید احدی

شهادت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

مقدمه

بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی، فاطمه زهرا که سلام خدا بر او و خاندانش باد، محبوبترین چهره دینی، علمی، ادبی، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و دیگر مردم جهان به شمار می رود. شخصیت فاطمه زهرا (ع) سیده نساء العالمین (سرور زنان جهان) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضیلت است.

در دامن پاک فاطمه زهرا (ع) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری، حضرت امام حسن (ع) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسین (ع) سرور شهیدان تربیت یافتند و نیز زینب کبری (ع) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد.

کیست که نداند که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران، سهم بسیار زیادی دارد و فاطمه زهرا (س) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی به پسران و دختران خود آموخت.

پدر و مادر: فاطمه یگانه دختر بازمانده پیغمبر اکرم حضرت محمد (ص) و خدیجه کبری می باشد.


ارسال شده در توسط امید احدی

بار اولی که رفته بودم تو دفتر مدیر کارخونمون? پیش خودم گفتم اینجا حتما توالتش از توالتای کارگری کارخونه تمیزتره. بد نیست تا اینجا که اومدم یه حالی هم به مستراح جناب مدیر بدم. بعد از اینکه آقای مدیر کارش را به من گفت. سریع رفتم سمت توالت کذایی.

 

روی در توالت با خطی خوش نوشته شده بود:

 

"النظافه من الایمان"

در را باز کردم. روبروم با همان خط نوشته شده بود:

"در را آرام ببندید"

برگشتم درو آروم ببندم? دیدم پشت در نوشته:

"هواکش را روشن کنید"

 


ارسال شده در توسط امید احدی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >