دختر جوان در دام دوستان برادر بیغیرت
میلاد مقداری پول و موادمخدر از دوستان لاابالی خود گرفت و در حالی که به چشمانم خیره شده بود گفت: آماده شو باید همراه دوستانم به خانه آن ها بروی و کارهای شان را انجام بدهی. او وقتی با مخالفتم رو به رو شد به طور وحشیانه ای کتکم زد و دوستان شیطان صفت او با توسل به زور و تهدید مرا سوار خودرو خود کردند و به خانه ای که نمی دانم کدام نقطه مشهد بود بردند و زندانی ام کردند. من سه روز در آن لانه شیطانی زندانی شدم و…
خراسان: مرگ پدرم تار و پود زندگی ما را به هم ریخت و مادرم که تاب و تحمل این مصیبت را نداشت من و دو برادرم را در خانه دق مرگ کرد. مادرم از نظر عصبی و روحی بسیار شکننده شده بود و هرچه بزرگترهای فامیل او را دلداری می دادند که راضی به رضای خداوند باش فایده ای نداشت!
من از کلاس دوم راهنمایی با افت شدید تحصیلی روبه رو شدم و برادر بزرگم نیز سال دوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و خانه نشین شد. «میلاد» با حمایت های بی حد و اندازه مادرم مفت خور و بی مسئولیت بار آمد و هر موقع عمو یا دایی ام به او گیر می دادند که چرا حداقل به سر کار نمی روی او مادرم را با حرف هایی احساسی تحریک می کرد تا جلوی آن ها بایستد و اجازه ندهد غرور فرزندش را خرد کنند.
متاسفانه برادرم با سوء استفاده از موقعیتی که برای تنبلی پیدا کرده بود و چون هیچ کس بر رفتار و حرکاتش کنترل و نظارتی نداشت به دام موادمخدر افتاد.او کریستال استفاده می کند و خودش را بدبخت و فلک زده کرده است. بیچاره دایی ام وقتی متوجه شد چه بلایی به سر میلاد آمده است سراسیمه به خانه ما آمد تا راهی برای نجات خواهر زاده اش بیابد ولی چون برادرم حاضر به همکاری نشد و از همه این ها بدتر این که مادرم علت تمام این گرفتاری ها را مرگ نابهنگام پدرم می دانست نتیجه ای نگرفت.
دختر جوان قطرات اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و در گفت وگو با کارشناس اجتماعی کلانتری نواب مشهد افزود: چند روز قبل، مادرم به شهرستان رفته بود تا به پدر پیرش سربزند. من مشغول انجام کارهای خانه بودم که برادرم و دوستانش آمدند.
میلاد مقداری پول و موادمخدر از دوستان لاابالی خود گرفت و در حالی که به چشمانم خیره شده بود گفت: آماده شو باید همراه دوستانم به خانه آن ها بروی و کارهای شان را انجام بدهی. او وقتی با مخالفتم رو به رو شد به طور وحشیانه ای کتکم زد و دوستان شیطان صفت او با توسل به زور و تهدید مرا سوار خودرو خود کردند و به خانه ای که نمی دانم کدام نقطه مشهد بود بردند و زندانی ام کردند. من سه روز در آن لانه شیطانی زندانی شدم و…
پس از گذشت 3روز بالاخره از چنگ دوستان هوسران برادرم رها شدم و به سختی خودم را به خانه رساندم مادرم به محض آن که مرا دید به گریه افتاد و پرسید: دخترم از دیروز که از سفر برگشته ام نگرانت هستم و گم شدن تو را به پلیس اطلاع داده ام. معلوم است کجا هستی؟من موضوع را با شرمندگی برایش تعریف کردم و ما به این جا آمده ایم تا از دست میلاد و دوستان بی سروپایش شکایت کنیم.
دختر جوان افزود: محبت های بیش از حد و بی اندازه مادرم به میلاد، بعد از مرگ پدرم از او موجودی تن پرور، خودخواه، زودرنج و بی مسئولیت و معتاد بار آورد و در واقع این محبت ها خیانتی در حق برادرم بود. کاش مادرم با صبر و متانت به او مسئولیت می داد و او را مرد بار می آورد. با اعلام شکایت دختر جوان و مادرش متهمان این پرونده دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شدند.